فرشته كوچولوي ما فرشته كوچولوي ما ، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

فرشته كوچولوي ما

ادامه داستان ...

1393/4/28 15:10
148 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از اينكه جواب آزمايشمو گرفتم ، رفتم پيش دكترم ، نتيجه آزمايشو كه ديد گفت مباركه برو بخواب تا بيام سونو انجام بدم ببينم چند هفتته . رفتم دراز كشيدمو دكتر اومد سونو كرد ولي يه چيزي گفت كه انگار دنيا رو سرم خراب شد! گفت هيچي توي سونو معلوم نيست شايد خارج رحمي باشه ، زود برو يه آزمايش تيتر بتا بده اگه دو برابر شده بود يعني خوبه ولي اگه خيلي كم بالا رفته بود ، سريع بيا تا اقدامات بعدي رو بهت بگم و آسيبي بهت وارد نشه ! 

خلاصه سريع رفتم آزمايشگاه و آزمايش تيتر دادم ، روز دوشنبه بود ، گفتن جوابش شنبه هفته ديگه حاضر ميشه هر چي بهشون گفتم كه دكتر گفته بايد سريع برم پيشش ، گوششون بدهكار نبود و گفتن الا و بلا همون شنبه ، منم كه حرفم به جايي نرسيد و ديدم چاره اي نيست ، اومدم بيرون و فرشته كوچولومو سپردم دست خدا.

بالاخره شنبه شد ، زنگ زدم آزمايشگاه گفت هنوز حاضر نيست ، فردا صبح بيا ، منم كه حسابي كفري شده بودم گفتم واي به حالتون اگه فردا صبح حاضر نشده باشه !!!! ديگه فرداش شد و خودشون صبح زود زنگ زدن كه بيايين جوابتونو بگيرين ، منم سريع رفتمو جوابو گرفتم ، خداروشكر شده بود ١٥٤٩ واين يعني مشكلي نبود و من خيالم راحت شد .

بعد ازين من دو هفته صبر كردم و تصميم گرفتم شنبه ١٤ تير برم دكتر ، راستي اينم بگم كه چند روز بعد از گرفتن جواب آزمايش دوم من حالت تهوعام شروع شد و چشمتون روز بد نبينه! هيچي نميتونستم بخورم و گلاب به روتون مدام بالا مياوردم ! ديگه فشارم ميفتاد و نميتونستم از جا بلند شم ، ولي با خودم گفتم ايندفعه ديگه زود نميرم دكتر كه بهم استرس وارد بشه ، همه اين حالتا رو تحمل ميكنم و ديرتر ميرم دكتر. خلاصه شد شنبه و با خودم گفتم شايد امروز رفتم دكتر ولي هنوز قطعي تصميم نگرفته بودم ، به مامانم گفتم كه مامانمم گفت زود نرو ، بالاخره توي اين دودلي استخاره گرفتمو خيلي خوب اومد و با خواهرم راه افتاديم  طرف دكتر ولي ديگه خودمو سپرده بودم به خدا و گفتم هرچي شد. 

توي مطب دكتر يه ٤ ساعتي معطل بودم تا نوبتم شد! اينقدر استرس داشتم كه نگو ، رفتم توي اتاق و ماجرا رو براي دكتر تعريف كردم ، گفت برو بخواب تا سونوت كنم ، وقتي داشت سونو ميكرد يهو گفت به به ، ماشالا اينم قلبش كه داره محكم ميزنه ، اصلا انگار دنيا رو بهم داده بودن گفتم راست ميگين ، گفت آره، گفتم اگه ميشه صداشو بذارين تا بشنوم ولي دكتر گفت هنوز زوده ، توي هفته هاي اينده ايشالا صداشو ميشنوي. ديگه اونروز دكتر يه سري آزمايش براي چكاپ و قرص ويتامين نوشت و يه سونو ان تي و آزمايششم نوشت تا چند هفته ديگه برم انجام بدم.به دكتر گفتم كه حالم بده و حالت تهوع و سرگيجه دارم ، واسم قرص ضد تهوع و آمپول و سرم نوشت كه هر وقت حالم بد شد استفاده كنم، خدا خيرش بده از وقتي اين قرصه رو ميخورم ، ديگه  حداقل حالم بهم نميخوره و خيلي بهترم ، ولي همه اين حالتا فداي يه تار موي تو عزيز دل مامان .  

كوچولوي ما ، مامان و بابا هنوز نميدونن كه شما گل پسري يا ناز دختر ، هيچ فرقي واسمون نداره ، مهم سالم و سلامت بودنته عزيزم ، ما بيصبرانه منتظريم كه اين نه ماه طي بشه و شما توي بهمن ماه ، توي فصل سرما به زندگي ما گرمي ببخشي ، انشاءالله 

پسندها (2)

نظرات (0)