بدون عنوان
عزيزكم سلام
از امشب يعني پنجشنبه شب ، باباجون به مدت يه هفته ميره تهران ماموريت و من و شما تنها ميشيم
البته ميريم خونه ماماني ولي خب وقتي باباجون نيست ، انگار هيشكي نيست
اميدوارم همه مسافرا به سلامت برن و برگردن ، خدايا عزيزمو به خودت سپردم
راستي هفدهم آبان با ماماني و خاله فهيمه رفتيم و سرويس چوبتو سفارش داديم ، خيلي خوشگله ، دست ماماني و بابايي من درد نكنه كه زحمتشو كشيدن ايشالا هرچقدر از مالشون واسه ما كم ميشه خدا ده برابر واسشون جبران كنه
قراره بيست و چهارم بريم و بياريمشون خونمون ، هر وقت چيديم عكساشو واسه يادگاري ميذارم
راستي قيمتشم شد ١٧٠٠٠٠٠
هفته ديگه هم وقت دكتر دارم كه خبراي جديدو به موقش ميذارم
دوباره راستي !!! ، وارد ماه هفت بارداري شديم و شما با تكون خوردنات حسابي از خجالت بنده در مياي ، فداي اون دست و پاي كوچولوت بشم ، هفتمين ماه جنينيت مبارك ... بوس به دختر قشنگم